زندگی باید کرد ... قسمت چهارم
12 مرداد 1400 توسط زينب صالحي هاردنگي
صدای قران را که از مسجد شنید لباسهایش را عوض کرد و رفت تا وضو بگیرد هنوز مغازه شلوغ بود و شاگردها هم در حال گپ و گفت و گو با مشتری ها بودند ارام از کنار همه عبور کرد از داخل مغازه با انواع بوهای مطبوع و خوشمزه بیرون زد و خیابان با همه ی دودها و گرمی… بیشتر »