زندگی باید کرد....قسمت اول
09 مرداد 1400 توسط زينب صالحي هاردنگي
بسم الله الرحمن الرحیم یکی یکی پله های ازمایشگاه را بالا می رفت تا بالاخره رسید به سالن و یک راست رفت سمت پیشخوان. خانم جوانی که پشت میز ایستاده بود و با یک دستش اسامی را یادداشت می کرد و با دستی دیگر برگه های ازمایش را تحویل افراد میداد نگاهی به پیرمرد… بیشتر »