زیبایی های زندگی

خاطرات زیبای زندگی
  • خانه 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

وقتی خدا بخواهد...قسمت اول

03 خرداد 1400 توسط زينب صالحي هاردنگي

بسم الله الرحمن الرحیم

 

آسیه دختر خیلی زیبایی بود آنقدر که حرف کل فامیل او بودهمه ی پسرهای روستا خاطر خواه او بودند

تقریبا تمام ده رفته بودند برای خواستگاری اما پدر که کشاورزی زحمت کش بود از میان همه دامادی را انتخاب کرد که مومن بود و اهل تلاش

هر چند وضع مالی او مثل بقیه خیلی خوب نبود اما آنقدر زرنگ و اهل کار و نجیب بود که اول پدر خواهان او شد بعد آسیه

همه چیز طبق میل بقیه نبود و خبری از عروسی آنچنانی و بریز بپاش نشد

یک عروسی ساده گرفتند و همان شب دختر را برد به خانه ی کوچکش

خانه دو اتاق داشت و آشپزخانه ی کوچک و انباری و یک حیاط نقلی با یک حوض آب کوچک در وسطش برای حمام هم باید می رفتند حمام وسط روستا

باغچه ی نقلی آنها هم پر بود از تره و ریحان

هادی و آسیه زندگی مشترک و با عشق خود را شروع کردند

و حالا دختر زیبای روستا دیگر سروسامان گرفته بود و هادی خوشبخت ترین مرد دنیا بود
✍منتظر قسمتهای بعدی باشید…

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

زیبایی های زندگی

زندگي صحنه ي يكتاي هنرمندي ماست هر كسي نغمه ي خود خواند واز صحنه رود صحنه پيوسته بجاست اي خوش ان نغمه كه مردم بسپارند به ياد

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • حشره ی کوچکی که مامور خدا بود
  • حلزون باشیم
  • خدای من
  • داستان
  • داستان
  • داستان
  • داستان واقعی(قسمت اول)
  • دومین داستان دنباله دار
  • سومین داستان دنباله دار(وقتی خدا بخواهد)
  • شعر منتظرم منتظر واقعی این همه را دارم و باور نکن
  • من و عید بچگیام
  • من و عید بچگیام
  • چهارمین داستان دنباله دار (زندگی باید کرد...)
  • گاهی وقتها

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس