زیبایی های زندگی

خاطرات زیبای زندگی
  • خانه 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

قسمت سوم

28 اسفند 1398 توسط زينب صالحي هاردنگي

#به_قلم_خودم

#من_و_عید_و_خاطرات_کودکی

از اول عید از این خانه به ان خانه میشدیم و حسابی عیدی جمع می کردیم

اما به محض ورود به خانه همه ی عیدی ها را مادرم می گرفت و می رفت انگار نه انگار که از ماست

شوهر خاله ام مینی بوس داشت و روز اول عید با ان از شهر می امدند خانه ی ما ناهار را باهم بودیم و عصر با هم با انها راهی خانه ی بقیه می شدیم و همینطور ادامه داشت تا اخر سیزده 

روزهای اخر دیگر ماشین حسابی شلوغ می شد 

شب اخر همه با هم خانه ی مادر بزرگم که در شهر بود جمع می شدیم ناهار روز سیزده را تهیه می کردیم و صبح به سمت روستا بر می گشتیم 

و تا غروب انجا بودیم و چقدر به ما خوش می گذشت 

ان هم دویدن ومیان علفها و تاب بازی روی شاخه ی درخت که حسابی می چسبید

کاش ان روزها بر می گشت…

 10 نظر
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

زیبایی های زندگی

زندگي صحنه ي يكتاي هنرمندي ماست هر كسي نغمه ي خود خواند واز صحنه رود صحنه پيوسته بجاست اي خوش ان نغمه كه مردم بسپارند به ياد

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • حشره ی کوچکی که مامور خدا بود
  • حلزون باشیم
  • خدای من
  • داستان
  • داستان
  • داستان
  • داستان واقعی(قسمت اول)
  • دومین داستان دنباله دار
  • سومین داستان دنباله دار(وقتی خدا بخواهد)
  • شعر منتظرم منتظر واقعی این همه را دارم و باور نکن
  • من و عید بچگیام
  • من و عید بچگیام
  • چهارمین داستان دنباله دار (زندگی باید کرد...)
  • گاهی وقتها

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس