وقتی خدا بخواهد...قسمت هشتم
09 خرداد 1400 توسط زينب صالحي هاردنگي
یکباره به خود آمد و تمام گوسفندان را جمع کرده به زیر سایبانی برد تا از باران و خیس شدن نجات پیدا کنند بعد هم یکی یکی آنها را شمرد ولی یک بره گم شده بود تمام شب را به دنبال گوسفند بیچاره گشت هم خسته بود هم گرسنه و هوا انقدر تاریک بود که چشمان خسته و تارش… بیشتر »