پروانه شدن
آن روز در خانه تنها بودم
ازاین تنهایی دلگیر و خسته شدم
گوشه ای نشسته بودم و خود را با کارهای منزل مشغول می کردم
اما به یکباره پرواز پروانه ای نظرم را به خود جلب کرد
ناخوداگاه دنبالش راه افتادم او در هوا می رفت و می چرخید و من همچنان به دنبالش
بالاخره او هم از پرواز خسته شد و روی جا لباسی نشست و من هم ارام و بی صدا در کنارش ایستاده بودم
نگاه به بالهای زیبا و ظریفش و چشمان درشت و سیاهش دقایقی مرا به فکر فرو برد
پروانه با همه زیبایی و ظرافت و خواستنی بودنش بسیار در معرض خطر است و هر لحظه احتمال دارد اسیر شود یا کشته
شاید خدا در میان هزار حکمتش از خلقت پروانه خواسته به من بفهماند که زیبایی با همه ی محاسنش حرف اول نیست
همیشه دنبال ظرافت و زیبایی رفتن خیلی هم خوب نیست مهم ادم بودن است اصل را که داشته باشی ناخوداگاه زیبا می شوی
همان مخلوق زیبایی که خدا دوست دارد و تو را با همان هدف افریده
همان که خود می فرماید :
«فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ» مؤمنون، آیه ۱۴