زیبایی های زندگی

خاطرات زیبای زندگی
  • خانه 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش.....قسمت25

02 اسفند 1399 توسط زينب صالحي هاردنگي
علی در تاریکی سحر به راه افتاد او میخواست سریع تر از روستا برود تا کسی او را ندیده سرجاده ایستاد و بعد از صبری طولانی بالاخره ماشینی توقف کرده او را سوار کرد به شهر که رسید اول به سراغ بیمارستان رفت تا از مادر سراغی بگیرد  اول صبح بود و همه جا خلوت ،به… بیشتر »
 نظر دهید »

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش.....قسمت24

29 بهمن 1399 توسط زينب صالحي هاردنگي
علی از خلوتی کوچه استفاده کرد و خودش را به خانه رساند می خواست لباسهایش که غرق خون بود را عوض کند که صدای بستن در او را به سمت صدا متوجه کرد  از پشت پنجره ی اشپزخانه دید عده ای وارد خانه شدند و حتما امدند تا او را با خود ببرند دوید سمت انبار و در اتاقک… بیشتر »
 2 نظر

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش.....23

28 بهمن 1399 توسط زينب صالحي هاردنگي
انها زودتر از علی خود را به خانه رسانده بودند و عقده های این سالها را سر گل سیما خالی کردند  انقدر زن بیچاره را زده بودند که از هوش رفته بود گویا می خواستند روز مادر برای نامادری خود سنگ تمام بگذارند  علی وارد حیاط شد همه ی حیاط را بهم ریخته دید گلدانها… بیشتر »
 2 نظر

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش.....قسمت22

27 بهمن 1399 توسط زينب صالحي هاردنگي
یک ربع به چهار گل سیما علی را بیدار کرد  او هم سریع دست و رویی شست و اماده شد لباسهای مخصوص ابیاری و چکمه های بلند و پلاستیکی بعد هم از کنار دیوار بیل دسته چوبیش را برداشت و راه افتاد  در ان تاریکی شب با چراغ قوه اش که نور تقریبا خوبی هم داشت همه جا را… بیشتر »
 2 نظر

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش.....قسمت21

26 بهمن 1399 توسط زينب صالحي هاردنگي
روز مادر نزدیک بود و علی درفکر بهترین هدیه بود  هرچه نگاه کرد چیزی به ذهنش نرسید شب که از سرکار برگشت سریع شام را خورد و در جمع کردن و شستن ظرفها کمک داد  خسته به رختخواب رفت و انقدر به کادوی روز مادر فکر کرد تا خوابش برد صبح وقتی بیدار شد مثل دیشب… بیشتر »
 2 نظر
  • 1
  • 2
  • ...
  • 3
  • ...
  • 4
  • 5
  • 6
  • ...
  • 7
  • ...
  • 8
  • 9
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

زیبایی های زندگی

زندگي صحنه ي يكتاي هنرمندي ماست هر كسي نغمه ي خود خواند واز صحنه رود صحنه پيوسته بجاست اي خوش ان نغمه كه مردم بسپارند به ياد

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • حشره ی کوچکی که مامور خدا بود
  • حلزون باشیم
  • خدای من
  • داستان
  • داستان
  • داستان
  • داستان واقعی(قسمت اول)
  • دومین داستان دنباله دار
  • سومین داستان دنباله دار(وقتی خدا بخواهد)
  • شعر منتظرم منتظر واقعی این همه را دارم و باور نکن
  • من و عید بچگیام
  • من و عید بچگیام
  • چهارمین داستان دنباله دار (زندگی باید کرد...)
  • گاهی وقتها

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس