زیبایی های زندگی

خاطرات زیبای زندگی
  • خانه 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش.....23

28 بهمن 1399 توسط زينب صالحي هاردنگي

انها زودتر از علی خود را به خانه رسانده بودند و عقده های این سالها را سر گل سیما خالی کردند 

انقدر زن بیچاره را زده بودند که از هوش رفته بود گویا می خواستند روز مادر برای نامادری خود سنگ تمام بگذارند 

علی وارد حیاط شد همه ی حیاط را بهم ریخته دید گلدانها شکسته و خاکها پراکنده 

حوض پر اب و زلال گل الود بود شیشه های خانه شکسته شده بود و …

علی وارد سالن شد تمام خانه بهم ریخته بود لباسها رختخوابها و پتو ها و ملافه ها همه روی زمین رها شده بود و تمام اتاقها و اشپزخانه هم، چنین وضعی داشت 

گل سیمای بیچاره هم بیهوش روی زمین افتاده بود و از سرش خون جاری بود 

علی اصلا دردهای خود را فراموش کرده بود و بی اختیار در اغوش مادر افتاد و بلند بلند گریه می کرد 

گل سیما چشمانش را ارام باز کرد و زیر لب علی را صدا می زد 

علی لیوان ابی اورد و به او داد 

می خواست مادرش را بلند کند اما گل سیما انقدر درد داشت که نمیشد 

گویا تمام بدنش اسیب دیده بود از جمله کمرش 

علی دست و پایش را گم کرده بود و فقط اشک می ریخت 

نمیدانست به چه کسی بگوید و چکار کند !

مردم از باز بودن در حیاط در ان موقع صبح شک کرده و تعدادی از خانمها را فرستاده بودند در حیاط 

انها تا علی و وضع سیما را دیدند فوری با 115  تماس گرفتند 

انها خیلی دیر امدند و در این مدت گل سیما از درد دوباره بیهوش شد 

علی بی تابی می کرد و بی قرار شده بود 

بالاخره ماموران اورژانس رسیدند و گل سیما را با احتیاط با خود به بیمارستان بردند

علی هر چه کرد او را نبردند و گفتند: به بودنش نیازی نیست 

علی برگشت به خانه و انقدر گریه کرد تا خوابش برد 

یک ساعتی خوابید و وقتی بیدار شد درد سرش بیشتر شده بود و حال بدی داشت 

دلش می خواست برود و از برادران بی رحمش بپرسد چرا با او چنین کردند و هزاران سوال دیگری که در ذهنش داشت 

با همان لباسهای خون الود که از جراحات مادر بر لباسهایش بود راهی انجا شد 

در راه همه با تعجب او را نگاه می کردند 

 او نزدیک خانه ی برادر بزرگترش ایستاده بود بدون انکه بتواند زنگ خانه ی انها را بزند 

حمید پسر برادر علی و هم سن او بود از پشت شیشه علی را دید که نزدیک حیاطشان ایستاده 

اتفاقا حمید هم سحر در زمین برای بردن سهم اب شرکت داشت و حالا با دیدن علی رفت تا مثل صبح حالی از او بگیرد

در را که باز کرد نگاه پیروزمندانه ای در صورتش دیده میشد 

علی یاد ضربه ی صبح افتاد و سرش دوباره تیر کشید 

ناگهان یاد خونهای بدن مادر و ناله هایش و حالا نگاه پیروزمندانه ی حمید او را بسیار عصبانی کرد بی اختیار چاقوی ضامن دارش که برای کارها از ان استفاده می کرد را از جیبش در اورد و در شکم حمید فرو کرد 

از زمان باز شدن در توسط حمید و فرو کردن چاقو فقط چند ثانیه طول کشید 

یکباره علی چشمش به دستان پر خونش افتاد و حمید که فقط با گفتن یک اخ بی جان و خون الود بر روی زمین افتاده بود

خانواده ی برادرش فوری دویدند و همچنین همسایه ها 

اما علی انقدر ترسیده بود که نفهمید چطور از انجا فرار کرد

او فقط می دوید و اشک می ریخت….

✍منتظر قسمتهای بعدی باشید….

 

 

 

 

 

zendegi
مطلب قبلی
مطلب بعدی
 2 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(1)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
2 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
4.5 stars
(4.5)

کلیدواژه ها: بغض به قلم خودم داستان دنباله دار کینه

موضوعات: بدون موضوع, داستان لینک ثابت

نظر از: اله‌صوفی [بازدید کننده]
اله‌صوفی
5 stars

سلام
چه بد شد !

1399/11/29 @ 10:25
نظر از: صحیفه [عضو] 
  • صحیفه دل
4 stars

ای بابا …..

کاش یه چند تا شکلک واسه نظرات فعال بود لااقل فقط با جمله نمیشه حس و حال آدم منتقل بشه …

1399/12/04 @ 18:51


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

زیبایی های زندگی

زندگي صحنه ي يكتاي هنرمندي ماست هر كسي نغمه ي خود خواند واز صحنه رود صحنه پيوسته بجاست اي خوش ان نغمه كه مردم بسپارند به ياد

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • حشره ی کوچکی که مامور خدا بود
  • حلزون باشیم
  • خدای من
  • داستان
  • داستان
  • داستان
  • داستان واقعی(قسمت اول)
  • دومین داستان دنباله دار
  • سومین داستان دنباله دار(وقتی خدا بخواهد)
  • شعر منتظرم منتظر واقعی این همه را دارم و باور نکن
  • من و عید بچگیام
  • من و عید بچگیام
  • چهارمین داستان دنباله دار (زندگی باید کرد...)
  • گاهی وقتها

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس