مصلحت دوست قسمت 14
محمد علی چند ساعتی را برای عمل بیهوش بود بعد از هوشیاری فقط و فقط ریحانه را صدا می زد و ریحانه هم بی قرار تر از او
انگار دوباره همه چیز تازه بود مهر دوباره بی قراری ها و دلتنگی ها و باز تلفن زدنها
اما این اول ماجرا بود محمدعلی باز هم نیاز به عمل داشت تا سه بار پای او را عمل کردند و اخر بار دیگر برای او پولی نمانده بود
تمام پولهایی که برای ساخت خانه این مدت جمع کرده بود را به همراه بعضی وسایل کارش که البته ارزان هم نبودند را برای عمل داد و حالا او شده بود نان خور پدرش و از قبل هم بیچاره تر
کم کم فکر ریحانه و نرسیدن به او داشت دیوانه اش می کرد گاهی شبها با کابوس بیدار می شد و گاه انقدر بد خلق می شد که کسی جرات نزدیک شدن به او را نداشت
بعد از عمل اخر به دستور پزشک تا 6 ماه حق ایستادن روی پاهایش را نداشت این مدت یا با ویلچر این طرف ان طرف می رفت یا برای کارهای مثل حمام و… نیازمند مردان فامیل بود گاهی برادران گاهی عموها و دایی ها
کم کم بی پولی و حال بد محمدعلی به گوش پدر ریحانه رسید
و کم کم پدر ریحانه او را از حرف زدن با محمدعلی منع می کرد
ولی ریحانه که می دانست محمدعلی در وضعی نیست که به تنهایی این همه بار غم را تحمل کند به دور از چشم بقیه به او زنگ می زد و از حالش جویا می شد
شنیدن صدای ریحانه و درددل با او تنها مسکن غم های ان روزهای محمدعلی بود
غم هایی که کم کم داشت کمرش را می شکست
✍منتظر قسمتهای بعدی باشید…