زندگی باید کرد ... قسمت پنجم
اخر شب وارد اتاقش شد و ریز ریز مدارک و اسناد و دارایی هایش را ردیف کرد
بعد سهمی برای هر کدام از فرزندانش جدا کرد
صدای حاج اقا در گوشش می پیچید(مبادا در بخشش اموال احساسی عمل کنی در همه چیز رعایت اعتدال لازم است)
پیش خودش گفت باید با مشورت اموالم را تقسیم کنم برای همین تمام مدارک را ریخت داخل کوله اش تا صبح به مسجد رود و با حاج اقا مشورت کند
ان شب را با خیالی راحت به خواب رفت
صبح به قنادی نرفت راه مسجد را پیش گرفت و یک راست وارد اتاق حاج اقا شد و تا چند ساعت با یکدیگر تمام اموال را تعیین تکلیف کردندو مقداری هم برای اعمال واجبش و خرج کفن و دفنش کنار گذاشت
یک مقداری از اموال را بخشید و وقف کرد و برای همه ی فرزندان هم سهم الارث متناسب با وضعشان مقرر کرد
خیالش از اموال و دارایی ها که راحت شد دوباره شب وارد اتاقش شد و تمام افرادی که فکر می کرد به انها بدهکار است یا حقی به گردنش دارند را لیست کرد
فردا صبح کاغذ را درجیبش گذاشت و راهی قنادی شد
مثل همیشه وارد شد و لباس عوض کرد بعد همه ی افراد و کارکنان را به سالن بزرگ دعوت کرد و از همه خواست اگر بدهی یا حقی دارند بگویند تا حلالیت بطلبد
جلسه ای طولانی برگزار شد هر چندگاهی سرگیجه ها و خون دماغ شدن وقفه می انداخت اما تا جایی که می شد پای درد و دل همه نشست و تا عصر حساب و کتاب و حقوق ها را حساب کرد
با همه ی خستگی اما خوشحال بود و راضی مخصوصا اینکه با هیچکس حساب شخصی نداشت و همه از او راضی بودند این مساله خوشحالی بزرگی را برایش به ارمغان داشت
✍منتظر قسمتهای بعدی باشید…