زیبایی های زندگی

خاطرات زیبای زندگی
  • خانه 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

مصلحت دوست قسمت 17

18 اردیبهشت 1400 توسط زينب صالحي هاردنگي

محمدعلی با حرفهای ان شب ریحانه جان تازه ای گرفت کارش را جدی تر دنبال می کرد و همچنین اخلاقش در خانه هم خیلی عوض شده بود

در یکی از کمپ های ترک اعتیاد هم ثبت نام کرده بود و جدی جدی داشت خود را برای بازگشت تمام انچه از دست داده بود اماده می کرد 

همه چیز خوب پیش می رفت و همچنان ریحانه و محمدعلی با هم در ارتباط بودند 

محمدعلی در این مدت چندبار دیگر با دایی خود صحبت کرد ولی نتیجه ای نداشت 

پدر و مادر محمدعلی هم دیگر کنار کشیده بودند و دائم به محمدعلی می گفتند از فکر ریحانه بیرون بیا 

دایی های دیگر هم با محمدعلی صحبت کردند اما محمدعلی معتقد بود می تواند همه چیز را درست کند او مصمم و با اراده داشت این مسیر پر پیچ و خم را می گذراند

شش ماهی گذشت اما نظر دایی هیچ تغییری پیدا نشد محمدعلی که دیگر خود را پاک پاک یافته بود چندباری حضوری دایی را دید اما حرفهایش در او اثزی نداشت 

ریحانه هم این مدت نتوانسته بود محمدعلی را انطور که باید برای دل کندن اماده کند 

کم کم محمدعلی خانه ی همه ی اقوام رفت و هر کس را می شناخت واسطه قرار می داد اما فایده ای نداشت 

اخرین فرد یکی از دایی ها بود به نام جواد هر چه محمدعلی با او حرف زد فایده نداشت و حرف او این بود که تو باید دنبال یک زندگی دیگر بروی 

محمدعلی می دانست که ریحانه بدون اجازه ی پدر و مادر به او زنگ می زند ولی در ان جلسه برای اثبات انکه ریحانه هم او را دوست دارد اعتراف کرد که هنوز با هم در ارتباط هستند 

دایی جواد هم از دست ریحانه عصبانی شد و با خشم امد خانه ی انها

ریحانه اغلب گوشیش را روی حالت سکوت قرار می داد دایی جواد بعد از نشستن از ریحانه خواست گوشیش را بیاورد و ریحانه هم گوشیش را کنار دست دایی گذاشته رفت چای بریزد 

دایی جواد گوشیش را در اورد و به شماره ای که محدعلی داده بود زنگ زد اما گوشی ریحانه صدایی نداشت و از انجا که بر عکس هم گذاشته شده بود نوری نداشت

خلاصه دایی جواد که خیالش راحت شد از انجا رفت 

ریحانه اما متوجه شد و شب ان را با محمدعلی در میالن گذاشت و او هم راست قضیه را گفت

ریحانه هم با جدیت از محمدعلی خواست دیگر به او زنگ نزند و اخر دعوای شدید بین انها بوجود امد 

محمدعلی توقع چنین برخوردی از ریحانه نداشت و چند روز هر چه زنگ زد دیگر ریحانه جواب نداد 

چندباری ریحانه در پیامهای مختلف از او خواست به دنبال یک زندگی و عشق دیگری برود 

اما محمدعلی …

منتظر قسمتهای بعدی باشید…

 

zendegi
مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

کلیدواژه ها: به قلم خودم محمدعلی و ریحانه مصلحت دوست قسمت 17

موضوعات: بدون موضوع, دومین داستان دنباله دار لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

زیبایی های زندگی

زندگي صحنه ي يكتاي هنرمندي ماست هر كسي نغمه ي خود خواند واز صحنه رود صحنه پيوسته بجاست اي خوش ان نغمه كه مردم بسپارند به ياد

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • حشره ی کوچکی که مامور خدا بود
  • حلزون باشیم
  • خدای من
  • داستان
  • داستان
  • داستان
  • داستان واقعی(قسمت اول)
  • دومین داستان دنباله دار
  • سومین داستان دنباله دار(وقتی خدا بخواهد)
  • شعر منتظرم منتظر واقعی این همه را دارم و باور نکن
  • من و عید بچگیام
  • من و عید بچگیام
  • چهارمین داستان دنباله دار (زندگی باید کرد...)
  • گاهی وقتها

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس