مصلحت دوست قسمت ششم
چند ماهی گشت و مادر بزرگشان از دنیا رفت
همه ی فامیل جمع شدند خانه ی عموی بزرگتر و این موقعیت خوبی بود تا ان دو همدیگر را در ان مراسم ببینند
اما پدر ریحانه و برادرش سر مراسم و… دعوایشان شد و پدر ریحانه به انجا نمی رفت و فقط به مسجد برای انجام مراسم حاضر می شد
این باز هم کار را سخت می کرد
از طرفی پدر ریحانه اصلا اجازه نمیداد هر وقت عمه انجا بود ریحانه هم بیاید و یک طوری سر ریحانه را به خانه و… گرم می کردند تا انها همدیگر را نبینند
بیشتر از ریحانه این محمد علی بود که این وضع برایش سخت بود و فقط به احترام بزرگتر بودن دایی همه چیز را تحمل می کرد
قبل از مراسم چهلم، محمدعلی نقشه ای کشید و به مادرش سپرد که به همه بگوید پسرم رفته مشهد و برای چهلم نمی اید
عمه خانم هم همین را گفت و حسابی درام داستان را زیاد کرد و همه را متاثر
پدر ریحانه که مطمئن شد محمد علی نیامده اجازه داد ریحانه سرمزار بیاید
از طرفی محمد علی خودش را جداگانه به مراسم رسانده بود و به دور از چشم بقیه و با گوشی با خواهرش در ارتباط بود و بالاخره بعد از راهنمایی های زیاد توانست ریحانه را در مراسم ببیند
اتفاقا این دیدن باعث شده بود اگر تا ان روز فقط عمه خانم مشتاق بود حالا محمد علی هم مانند او شود
یک ساعتی انجا ماند و یک دل سیر او را دید و به انتخاب مادرش احسنت گفت
و بعد با خیالی راحت برگشت خانه…
✍منتظر قسمتهای بعدی باشید…