زیبایی های زندگی

خاطرات زیبای زندگی
  • خانه 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

مصلحت دوست قسمت ششم

29 فروردین 1400 توسط زينب صالحي هاردنگي

چند ماهی گشت و مادر بزرگشان از دنیا رفت 

همه ی فامیل جمع شدند خانه ی عموی بزرگتر و این موقعیت خوبی بود تا ان دو همدیگر را در ان مراسم ببینند

اما پدر ریحانه و برادرش سر مراسم و… دعوایشان شد و پدر ریحانه به انجا نمی رفت و فقط به مسجد برای انجام مراسم حاضر می شد 

این باز هم کار را سخت می کرد 

از طرفی پدر ریحانه اصلا اجازه نمیداد هر وقت عمه انجا بود ریحانه هم بیاید و یک طوری سر ریحانه را به خانه و… گرم می کردند تا انها همدیگر را نبینند 

بیشتر از ریحانه این محمد علی بود که این وضع برایش سخت بود و فقط به احترام بزرگتر بودن دایی همه چیز را تحمل می کرد 

قبل از مراسم چهلم، محمدعلی نقشه ای کشید و به مادرش سپرد که به همه بگوید پسرم رفته مشهد و برای چهلم نمی اید 

عمه خانم هم همین را گفت و حسابی درام داستان را زیاد کرد و همه را متاثر 

پدر ریحانه که مطمئن شد محمد علی نیامده اجازه داد ریحانه سرمزار بیاید 

از طرفی محمد علی خودش را جداگانه به مراسم رسانده بود و به دور از چشم بقیه و با گوشی با خواهرش در ارتباط بود و بالاخره بعد از راهنمایی های زیاد توانست ریحانه را در مراسم ببیند

اتفاقا این دیدن باعث شده بود اگر تا ان روز فقط عمه خانم مشتاق بود حالا محمد علی هم مانند او شود

یک ساعتی انجا ماند و  یک دل سیر او را دید و به انتخاب مادرش احسنت گفت

و بعد با خیالی راحت برگشت خانه…

 ✍منتظر قسمتهای بعدی باشید…

zendegi
مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

کلیدواژه ها: به قلم خودم دیداری مخفیانه سخت گیری قسمت ششم مراسم عزاداری

موضوعات: بدون موضوع, دومین داستان دنباله دار لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

زیبایی های زندگی

زندگي صحنه ي يكتاي هنرمندي ماست هر كسي نغمه ي خود خواند واز صحنه رود صحنه پيوسته بجاست اي خوش ان نغمه كه مردم بسپارند به ياد

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • حشره ی کوچکی که مامور خدا بود
  • حلزون باشیم
  • خدای من
  • داستان
  • داستان
  • داستان
  • داستان واقعی(قسمت اول)
  • دومین داستان دنباله دار
  • سومین داستان دنباله دار(وقتی خدا بخواهد)
  • شعر منتظرم منتظر واقعی این همه را دارم و باور نکن
  • من و عید بچگیام
  • من و عید بچگیام
  • چهارمین داستان دنباله دار (زندگی باید کرد...)
  • گاهی وقتها

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس