زیبایی های زندگی

خاطرات زیبای زندگی
  • خانه 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

مصلحت دوست قسمت هفتم

30 فروردین 1400 توسط زينب صالحي هاردنگي

محمدعلی حالا دیگر برای ازدواج مصمم شده بود انقدر به این و ان متوسل شد و انقدر این و ان را فرستاد تا بالاخره توانست با ان همه دوندگی برای ریحانه انگشتری را به عنوان نشان بفرستد

اما خودش اجازه ی ورود به خانه ی دایی را نداشت

قرار شد شب تولد ریحانه بروند و محمدعلی بابت تولد ریحانه علاوه بر انگشتر دو النگو هم هدیه خرید کلی شیرینی و خوردنی و دسته گلی بزرگ فقط حیف که خودش نمی توانست برود 

اخر شب خواهر محمدعلی انقدر از برادرش گفت و گفت تا ریحانه و پدرش را راضی کرد به عنوان تشکر کمی با او تلفنی صحبت کنند

موقعی که تلفن را دادند به ریحانه انقدر هول کرد و به سختی حرف زد که صورتش از خجالت سرخ سرخ شده بود

ان شب که تمام شد و مدتی گذشت باز محمدعلی تاب نیاورد انقدر به دایی زنگ زد و چرب زبانی کرد تا اخر اجازه ی صحبت تلفنی با ریحانه را گرفت

ریحانه فقط گوش بود و محمدعلی انقدر حرف می زد که گاهی تلفنشان یک ساعت طول می کشید 

ریحانه از لابلای حرفهای محمدعلی فهمید چقدر با هم فرق دارند انگار دو دنیای متفاوت و این برای او بسیاربسیار سخت بود

✍منتظر قسمتهای بعدی باشید…

zendegi
مطلب قبلی
مطلب بعدی
 1 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

کلیدواژه ها: به قلم خودم تلفن و احساس دلتنگی ریحانه محمد علی نشان بردن

موضوعات: بدون موضوع, دومین داستان دنباله دار لینک ثابت

نظر از: اله صوفی [بازدید کننده]
اله صوفی
5 stars

سلام
جالب شد

1400/01/30 @ 15:30


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

شهریور 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        

زیبایی های زندگی

زندگي صحنه ي يكتاي هنرمندي ماست هر كسي نغمه ي خود خواند واز صحنه رود صحنه پيوسته بجاست اي خوش ان نغمه كه مردم بسپارند به ياد

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • حشره ی کوچکی که مامور خدا بود
  • حلزون باشیم
  • خدای من
  • داستان
  • داستان
  • داستان
  • داستان واقعی(قسمت اول)
  • دومین داستان دنباله دار
  • سومین داستان دنباله دار(وقتی خدا بخواهد)
  • شعر منتظرم منتظر واقعی این همه را دارم و باور نکن
  • من و عید بچگیام
  • من و عید بچگیام
  • چهارمین داستان دنباله دار (زندگی باید کرد...)
  • گاهی وقتها

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس