زیبایی های زندگی

قسمت 13 گل سیما خانه را مثل قبل زیبا و پر طراوت کرد گویا حسی به او می گفت حاج علی همینجاست و در همین خانه او را می بیند  سجاده ی حاج علی را به مسجد می برد و نماز می خواند و هر گاه خسته می شد و دلتنگ قران جیبی حاج علی مرهم قلب رنجورش می شد انقدر با محبت… بیشتر »

قسم 12 در مراسم خاکسپاری همه بودند ولی هیچکس باور نمی کرد آن مرد شریف و با ایمان دیگر در میانشان نباشد حاج جواد حال خوبی نداشت و این مدت در بیمارستان بستری بود  و پسران حاج علی آنچنان به گریه و زاری می پرداختند که هر کس نمی دانست فکر می کرد آنها واقعا… بیشتر »

قسمت11 صبح مثل همیشه حاج علی برای گرفتن نان داغ از منزل خارج شد و گل سیما هم مشغول چیدن سفره ی صبحانه  در زدند و گل سیما فکر کرد حاج علی چیزی فراموش کرده با عجله سمت در رفت و بدون سوال در را باز کرد وبا  قیافه ی درهم و ترسناک بچه های حاج علی روبرو شد از… بیشتر »

قسمت دهم حاج علی سریع داروها را تهیه کرده بود و به بخش رسید ولیدید از همان اتاق که گل سیما  بستری بود دو نفر فردی که روی تخت دراز کشیده و روی صورتش را پوشانده بودند می برند  پاهایش سست و بی رمق شد انگار دنیا دور سرش چرخید  ساعتی بعد وقتی چشم باز کرد روی… بیشتر »

قسمت نهم گل سیما ساکت شده بود و حاج علی هم مشغول نماز شد  بعد از نماز سرچرخاند و دید او هم پشت سرش ایستاده  به نماز هر چند گل سیما نماز خواندن را درست و حسابی بلد نبود اما حدیث دیشب باعث شده بود دیدش به خدا عوض شود  گل سیما خیلی سواد نداشت و حاج علی… بیشتر »