هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش.....قسمت 13
قسمت 13
گل سیما خانه را مثل قبل زیبا و پر طراوت کرد گویا حسی به او می گفت حاج علی همینجاست و در همین خانه او را می بیند
سجاده ی حاج علی را به مسجد می برد و نماز می خواند و هر گاه خسته می شد و دلتنگ قران جیبی حاج علی مرهم قلب رنجورش می شد
انقدر با محبت بود و گرم که همه دوستش داشتند همسر حاج جواد که اسمش زهرا خانم بود هم تا انجا که می توانست به او کمک می کرد و در این روزها همدم تنهایی یکدیگر بودند علی الخصوص که حاج جواد هنوز مرخص نشده بود
زهرا خانم او را با خود به کلاس قران می برد و اگر چه گل سیما بلد نبود قران بخواند اما خوب به قران خواندن دیگران گوش می کرد مثل همان روزهایی که حاج علی بود و برایش قران می خواند
گل سیما با اینکه باردار بود ولی کارهای ریز و درشتی که دیگران به او پیشنهاد می دادند را انجام می داد به طور مثال: بعضی مواقع خانه ی همسایه ها می رفت و در کمک به انها قالی می بافت یا در زمین های کشاورزی برای چیدن محصولات و …
لباس های بافتنی جذابی می بافت و مردم هم بخاطر کارهای خوبش از او خریداری می کردند
گاهی نظافت خانه ی دیگران را بر عهده می گرفت ،نان می پخت ، و از انجا که در پخت غذاهای مجلسی مهارت داشت از او دعوت می شد در مهمانی های مختلف و برای تعداد زیاد غذا بپزد و او هم اینکار را به زیباترین حالت انجام میداد
خلاصه هر طور بود این تنهایی و روزهای سخت را طی می کرد
روزها می گذشت و کم کم زمان وضع حمل او نزدیک و نزدیک تر می شد ….
✍منتظر قسمتهای بعدی باشید…