زیبایی های زندگی

خاطرات زیبای زندگی
  • خانه 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش.....قسمت دوازدهم

08 بهمن 1399 توسط زينب صالحي هاردنگي

قسم 12

در مراسم خاکسپاری همه بودند ولی هیچکس باور نمی کرد آن مرد شریف و با ایمان دیگر در میانشان نباشد

حاج جواد حال خوبی نداشت و این مدت در بیمارستان بستری بود 

و پسران حاج علی آنچنان به گریه و زاری می پرداختند که هر کس نمی دانست فکر می کرد آنها واقعا عزادار هستند 

گل سیما اما ساکت ساکت بود نه حرفی می زد و نه نگاهی فقط به قبر خاکی حاج علی خیره شده بود 

یکی از پسرهای حاج علی وضع گل سیما را که دید فریاد زد این زن قاتل پدر ماست ببینید هیچ غم و غصه ای ندارد؟ و چقدر بی تفاوت نشسته؟

سکوتی غریب همه را گرفته بود انگار کسی حرفهای پسر حاجی را نمی شنید هر کس مشغول کار خود بود 

مراسم که تمام شد همه رفتند اما هر چه کردند گل سیما از جای خود بلند نمی شد 

آخر حریف او نشدند و او را به همین حالت و تنها رها کرده رفتند 

وقتی همه رفتند و تنها شد شروع کرد به صحبت، از حاج علی گله کرد، از اوضاعش،از خستگی هایش، از غریبی و بی کسی،آنقدر گفت و گریه کرد تا خوابش برد 

در خواب دید همه جا را مه غلیظی گرفته و میان ابرهای سفیدی ایستاده به اطراف نگاه کرد از دور مردی سپید پوش را دید که اطرافش را هاله ای نور گرفته و به سمتش می آید 

آری خود حاج علی بود. دوید به سمتش که حاج علی با دست او را به ایستادن فرمان می داد 

حاج علی نگاه مهربانی به گل سیما انداخت و راهش را گرفت و رفت 

اما گل سیما بلند بلند صدایش کرد 

حاج علی در حالیکه می رفت برگشت و گفت: فرزندم را به تو سپردم این امانت را خوب بزرگ کن….

از خواب بیدار شد و تازه یادش آمد به فرزند در شکمش 

حس خوبی داشت دستی به سمت اسمان بلند کرد و گفت حاج علی راست می گوید تو خدای خوب من هستی و این امانت حاج علی را به یادگار به من هدیه دادی 

خدایا کمکم کن تا از این امتحان سربلند بیرون بیایم 

آرام برخواست و حس کرد نیروی عجیبی دارد و حال خوبی 

انگار دیدن حاج علی و شنیدن حرفهایش مثل همیشه مرهم دردهای گل سیما بود 

گل سیما قدم زنان به سمت ده برگشت….

✍منتظر قسمتهای بعدی باشید….

zendegi
مطلب قبلی
مطلب بعدی
 4 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(4)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
4 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

کلیدواژه ها: به قلم خودم تنهایی خاکسپاری داستان دنباله دار قسمت دوازدهم گل سیما

موضوعات: بدون موضوع, داستان لینک ثابت

نظر از: Alma [عضو] 
  • alma
5 stars

سلام و احترام
خداقوت
وبلاگ آلما

1399/11/09 @ 08:37
پاسخ از:  
  • یارب از ابر هدایت برسان بارانی
  • زیبایی های زندگی
  • از کتابی که خوانده ام
  • انچه از ما منتشر شد
5 stars

سلام بهمچنین

1399/11/10 @ 00:54
نظر از: اله‌صوفی [بازدید کننده]
اله‌صوفی
5 stars

سلام
سپاس

1399/11/21 @ 11:41
نظر از:  
  • یارب از ابر هدایت برسان بارانی
  • زیبایی های زندگی
  • از کتابی که خوانده ام
  • انچه از ما منتشر شد
5 stars

سلام ممنون از حضور گرمت بانو

1399/11/24 @ 01:42


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

زیبایی های زندگی

زندگي صحنه ي يكتاي هنرمندي ماست هر كسي نغمه ي خود خواند واز صحنه رود صحنه پيوسته بجاست اي خوش ان نغمه كه مردم بسپارند به ياد

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • حشره ی کوچکی که مامور خدا بود
  • حلزون باشیم
  • خدای من
  • داستان
  • داستان
  • داستان
  • داستان واقعی(قسمت اول)
  • دومین داستان دنباله دار
  • سومین داستان دنباله دار(وقتی خدا بخواهد)
  • شعر منتظرم منتظر واقعی این همه را دارم و باور نکن
  • من و عید بچگیام
  • من و عید بچگیام
  • چهارمین داستان دنباله دار (زندگی باید کرد...)
  • گاهی وقتها

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس