زیبایی های زندگی

خاطرات زیبای زندگی
  • خانه 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش.....قسمت 28

22 اسفند 1399 توسط زينب صالحي هاردنگي

در راهرو دادگاه همه به او خیره نگاه می کردند

عده ای او را سارق عده ای جنایتکار و قاتل و خلاصه تا برسد دم اتاق هزاران حرف شنید

اما دیدن مادر ، حال او را بسیار خوب می کرد

چقدر برای خانه و غذاهای مادرش دلتنگ شده بود اشکی از گوشه ی چشمش چکید و با حسرت به دست بند دستش خیره شد

دادگاه شلوغ بود و برادران و وکیلشان یک طرف و او و مادرش هم به همراه وکیلشان در یک طرف نشستند

در دادگاه علی متوجه شد که برادراش به شهر مهاجرت کرده و این سبب دفن حمید در ان قبرستان بود

دادگاه فقط به نفع برادران پیش می رفت و او هم صادقانه قتل را به گردن گرفت

با این حال نگاه بغض الود و پر کینه ی برادران بیش از پیش بود و علی فقط سعی می کرد به انها نگاه نکند و خود را با خواندن قران زیر لب ارام نگه دارد

بعد از چندبار رفتن به دادگاه و بررسی عوامل زیاد او را به قصاص متهم کردند 

البته وجود افرادی که برادران علی از انها برای رسیدن به این حکم استفاده کرده بودند هم بی تاثیر نبود 

علی با شنیدن حکم مثل فردی که اب سردی رویش ریخته باشند در جایش میخکوب شد و لحظاتی بعد از هوش رفت 

مادرش هم حالی بهتر از او نداشت و ان شب هر دو سرم به دست شب را به صبح رساندند

بعد از چند روز علی هنوز در شوک بود و هر چه زندانیان دیگر به او امید میدادند فایده ای نداشت

رییس زندان که بارها شاهد رفتارهای علی بود مخصوصا صدای زیبای قران خواندنش او را به اتاق خود فراخواند

و به او کلید کتابخانه را داد و به او گفت تا وقتی حکم قطعی برسد به کتابخانه برو و مسئول انجا باش 

علی هر چند بی حوصله بود اما قبول کرد 

روز اول که وارد کتابخانه شد یک اتاق تاریک دید بدون لامپ و کتابهایی نامرتب و خاک گرفته 

سریع درخواست داد و به او لامپ دادند و خود ان را عوض کرده مشغول نظافت شد انقدر تمیز و زیبا کار کرده بود که هیچکس باور نمی کرد این همان کتابخانه باشد 

کم کم امانت گرفتن کتاب و خواندن کتاب در بین زندانیها رواج پیدا کرده بود و این باعث شده بود بسیاری از مشاجرات و دعواها هم کم شود و علی هم مدتی از فکر حکمش بیرون باشد

 ✍منتظر قسمتهای بعدی باشید..

 

zendegi
مطلب قبلی
مطلب بعدی
 1 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

کلیدواژه ها: به قلم خودم حکم قصاص دادگاه داستان دنباله دار علی

موضوعات: بدون موضوع, داستان لینک ثابت

نظر از:  
  • یک‌ نکته از هزاران
رقیه اله صوفی
5 stars

سلام بانو
متشکر

1399/12/22 @ 14:26


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

زیبایی های زندگی

زندگي صحنه ي يكتاي هنرمندي ماست هر كسي نغمه ي خود خواند واز صحنه رود صحنه پيوسته بجاست اي خوش ان نغمه كه مردم بسپارند به ياد

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • حشره ی کوچکی که مامور خدا بود
  • حلزون باشیم
  • خدای من
  • داستان
  • داستان
  • داستان
  • داستان واقعی(قسمت اول)
  • دومین داستان دنباله دار
  • سومین داستان دنباله دار(وقتی خدا بخواهد)
  • شعر منتظرم منتظر واقعی این همه را دارم و باور نکن
  • من و عید بچگیام
  • من و عید بچگیام
  • چهارمین داستان دنباله دار (زندگی باید کرد...)
  • گاهی وقتها

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس