زیبایی های زندگی

خاطرات زیبای زندگی
  • خانه 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش.....قسمت27

07 اسفند 1399 توسط زينب صالحي هاردنگي

علی   که حالا 18 ساله بود و سن قانونی را هم دارا بود به زندان فرستادند 

زندان مناسب حال او نبود و روزهای سختی را می گذراند اما بهترین موردی که باعث خوشحالیش بود و به او ارامش میداد وجود قران پدر بود 

او که حالا می توانست قران را به خوبی بخواند و حفظ کند 

هر چند در زندان و اخلاقهای متفاوت حفظ قران هم اسان نبود اما او فقط با قران ارام میشد 

علی قبل از امدن به زندان در مورد مادرش با غلامعلی حرف زده بود و اینکه می ترسید وارد بیمارستان شود و از مادرش سراغی بگیرد

غلامعلی بعد از انکه علی وارد زندان شد اول به بیمارستان رفت و متوجه شد مادر علی مرخص شده 

بعد به ده رفت و سراغ او را گرفت و خلاصه خود را به مادر علی رسانده خبر زندان او را داد

علی مثل همیشه گوشه ای از زندان را انتخاب کرده و مثل همیشه قران را حفظ می کرد در حال خود غرق بود که از بلندگو او را صدا زدند 

با شتاب خود را رساند و همانطور که توقع داشت مادرش به ملاقاتش امده بود 

از پشت شیشه مادرش را دید که چقدر ضعیف شده و از بین رفته انگار هزارسال پیرتر شده بود 

هر دو با دیدن یکدیگر بغضشان ترکید و گریه کردند 

چقدر دلش می خواست شیشه را کنار بزند و ساعتی در اغوش مادر جا بگیرد اما ….

مادر فقط نگاهش می کرد و اشک می ریخت 

چند دقیقه ای با هم حرف زدند و علی متوجه شد ضربات ان روز برادران باعث شده مادرش فلج شود و چشمانش هم خیلی کم سو شده بود به قدری که بیشتر صدای علی او را ارام می کرد و نمیتوانست به خوبی قیافه اش را ببیند 

انقدر حرف زدند و درد دل کردند تا وقتشان تمام شد 

لحظه ی رفتن خیلی سخت بود اما چاره ای هم نبود 

وقتی علی برگشت به بند حال و روز مادرش حتی لحظه ای از جلوی چشمانش کنار نمی رفت

هر هفته یا مادرش به دیدارش می امد یا غلامعلی و این تنها دلخوشی علی بود در ان روزها 

دادگاه اول علی شروع میشد و او سوار بر ماشین مخصوصی به سمت دادگاه در حرکت بود

✍منتظر قسمتهای بعذی باشید…

 

 

zendegi
مطلب قبلی
مطلب بعدی
 1 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(0)
4 ستاره:
 
(1)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
4.0 stars
(4.0)

کلیدواژه ها: به قلم خودم حفظ قران داستان دنباله دار علی و زندان قسمت27

موضوعات: بدون موضوع, داستان لینک ثابت

نظر از: فاطمه بانو [عضو] 
  • کافه دنج
  • اَلْمأمول
4 stars

چه زندگی سختی داشته این علی
امیدوارم الان زندگی خوبی داشته باشه

1399/12/08 @ 12:03


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

زیبایی های زندگی

زندگي صحنه ي يكتاي هنرمندي ماست هر كسي نغمه ي خود خواند واز صحنه رود صحنه پيوسته بجاست اي خوش ان نغمه كه مردم بسپارند به ياد

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • حشره ی کوچکی که مامور خدا بود
  • حلزون باشیم
  • خدای من
  • داستان
  • داستان
  • داستان
  • داستان واقعی(قسمت اول)
  • دومین داستان دنباله دار
  • سومین داستان دنباله دار(وقتی خدا بخواهد)
  • شعر منتظرم منتظر واقعی این همه را دارم و باور نکن
  • من و عید بچگیام
  • من و عید بچگیام
  • چهارمین داستان دنباله دار (زندگی باید کرد...)
  • گاهی وقتها

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس