زیبایی های زندگی

خاطرات زیبای زندگی
  • خانه 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

وقتی خدا بخواهد...قسمت دهم

12 خرداد 1400 توسط زينب صالحي هاردنگي

ه

یکی از اهالی هم یک شب او را به خانه اش برد از قبل به خانم خانه سپرده بود تا شامی مفصل و لذیذ برای او فراهم کنند

بعد از شام و کمی صحبت ان مرد از دخترش گفت و خواست که احمد یک نظر او را ببیند و اگر برای همسری مناسب می داند با او ازدواج کند

احمد از این شگفتانه هم متعجب بود و هم کنجکاو وقتی دختر چای اورد نظر دختر را دید و دلش را در همان خانه جا گذاشت و رفت

با پس اندازی که داشت برای خودش یک خانه ی ساده خرید بعد از مدتی کار توانست چند بره بخرد و با زاد و ولد انها پول عروسیش را تامین کند با اینکه ان مرد هیچ شرطی برای احمد نگذاشت ولی او وقتی که خود را برای ازدواج اماده دید و به خیالش همه چیز را فراهم کرده امد 

تقریبا همه ی روستا امدند و جای پدر و مادر را برایش پر کردند اگر چه داغ بر دل نشسته اش از یاد نمی رفت ولی حضور مردمی که از پدر و مادرش خاطره های خوبی داشتند او را ارام می کرد

خیلیها هم نیامدند همانها که تا پای جان این خانواده را از هم جدا کردند و داغ بر داغ انها نشاندند

عموها و دایی ها نیامدند اصلا هیچکدام از مهمانهای ان شب فامیل نبودند 

هر کس هر چه داشت به این دو زوج تقدیم کرد تا محفل انها شیرین و شیرین تر شود 

همان شب رفتند سر زندگی

زندگی مشترک که شروع شد خداوند 4پسر و دو دختر به او داد و او با آنکه فقط با چوب می توانست حرکت کند بسیار زرنگ و کاری بود 

بعد از مدتی دردپاهایش بیشتر شد و فقط می توانست به مغازه داری بپردازدکم کم در آن کار هم ورزیده شد و با اینکه خیلی درس نخوانده بود ولی در حساب و کتاب  موفق بود

خوبی ها و زیبایی های زندگی همچنان جریان داشت تا اینکه ….

 

zendegi
مطلب قبلی
مطلب بعدی
 1 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

کلیدواژه ها: به قلم خودم قسمت دهم وقتی خدا بخواهد

موضوعات: بدون موضوع, سومین داستان دنباله دار(وقتی خدا بخواهد) لینک ثابت

نظر از: یا کاشف الکروب [عضو] 
  • ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)
5 stars

با سلام و احترام جالب بود.
موفق باشید.

1400/03/12 @ 19:09


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

زیبایی های زندگی

زندگي صحنه ي يكتاي هنرمندي ماست هر كسي نغمه ي خود خواند واز صحنه رود صحنه پيوسته بجاست اي خوش ان نغمه كه مردم بسپارند به ياد

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • حشره ی کوچکی که مامور خدا بود
  • حلزون باشیم
  • خدای من
  • داستان
  • داستان
  • داستان
  • داستان واقعی(قسمت اول)
  • دومین داستان دنباله دار
  • سومین داستان دنباله دار(وقتی خدا بخواهد)
  • شعر منتظرم منتظر واقعی این همه را دارم و باور نکن
  • من و عید بچگیام
  • من و عید بچگیام
  • چهارمین داستان دنباله دار (زندگی باید کرد...)
  • گاهی وقتها

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس