مصلحت دوست قسمت دوم
داخل خانه که شدند بوی عطر همه ی فضا را پر کرده بود لباسهای رنگی و زیبا نقل و شیرینی و شاباش تازه فامیلها همدیگر را پیدا کرده بودند و صدای درهم برهم انها فضای عروسی را شلوغ و شاد می کرد اما صدای موسیقی و تنبک و .. گوش دختر را اذیت می کرد
او که اسمش ریحانه بود و تازه پیش دانشگاهی را تمام کرده بود حالا به اجبار خانواده امده بود عروسی ولی حس گناه ارامش را از او می گرفت
در حالیکه یک یک دختران به وسط مجلس می امدند و می رقصیدند او اما نگاهش را روی زمین دوخته بود و دائم دنبال راهی بود که کمترین حضور را در مجلس داشته باشد
از ان میان عمه ی بزرگتر دائم نگاهش سمت او بود و او را غیر مستقیم زیر نظر داشت
کم کم ریحانه متوجه شد در اتاق کناری بچه های کوچک را خوابانده اند یک لحظه لبخند رضایت روی لبانش نشست و با خوشحالی رفت پیش انها
دور تا دور اتاق پر بود از بچه های کوچک و بزرگ برخی خواب خواب بودند و تعدادی هم بیدار یکی دو تا هم داشتند گریه می کردند
انقدر با انها بازی کرد تا همگی ساکت و ارام کنارش نشستند
حالا هم مواظب بچه ها بود هم خود را از ان فضای الوده به گناه خلاص کرده بود
✍منتظر قسمتهای بعدی باشید..
عکس تزیینی است?